معنی شاعر اثر کیمیاگر

لغت نامه دهخدا

کیمیاگر

کیمیاگر. [گ َ] (ص مرکب) کسی که اکسیر می سازد. (ناظم الاطباء). آنکه فلزات ناقص را به فلزات کاملتر تبدیل کند. (فرهنگ فارسی معین). مَشّاق. اکسیری. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
اقبال شاه گوید من کیمیاگرم
کز خاک و گل به دولت او کیمیا کنم.
مسعودسعد.
آفتاب است کیمیاگر و پس
واصلی صانعی قوی تأثیر.
خاقانی.
کسی را بود کیمیا درنورد
که او عشوه ٔ کیمیاگر نخورد.
نظامی.
اکسیری صبح کیمیاگر
کرد از دم خویش خاک را زر.
نظامی.
کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.
سعدی.
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیده ام کیمیاگر عجول.
سعدی.
معنی حل طلق حلول قناعت است
این نکته یادگیر که من کیمیاگرم.
شیخ آذری.
|| مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین). مکار. || عاشق. (ناظم الاطباء). کنایه از عاشق. (فرهنگ فارسی معین). || شیمیست. اَخلاطی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

کیمیاگر

کسی که به علم کیمیا اشتغال داشته باشد: کیمیاگر به غصه مرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج (سعدی: ۸۴)،

فرهنگ معین

کیمیاگر

(گَ) [یو - فا.] (ص فا.) کسی که به علم کیمیا اشتغال داشته باشد.

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

کیمیاگر

کیمیاوی القرون الوسطی


شاعر

شاعر

فرهنگ فارسی هوشیار

کیمیاگر

آنکه اکسیر میسازد

عربی به فارسی

شاعر

زره اسب , شاعر (باستانی) , رامشگر , شاعر و اوازخوان , شاعر , چکامه سرا

معادل ابجد

شاعر اثر کیمیاگر

1573

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری